1400-04-31 17:48
1294
0
75465
روایتی از همراهی و همدلی مردم اصفهان با مردم خوزستان؛

وقتی بسیج و سپاه پای کار مردم بودند و گروه های تجزیه طلب به دنبال صدمه به جامعه

خوزستان امروز تشنه است و یک ایران آماده کمک به این استان شده است مانند دو سال پیش که از پرآبی و سیلاب نیاز به کمک داشت و مردم برای کمک به سیل زدگان خوزستان با سر شتافتند.

 صاحب نیوز؛ نوروز 98 به خودی خود به خاطر گرانی و مشکلات اقتصادی به کاممان تلخ شده بود که بارش‌های شدید در استان‌های گلستان، لرستان و خوزستان سبب وقوع سیلاب‌های شدید و خسارت به مردم این استان‌ها شد و این ایام را برای ما تلخ‌تر کرد.

اخبار سیلاب مرتب از طریق تلویزیون و رسانه‌ها منتشر می‌شد و تصاویر خانه‌های گرفتار شده در سیلاب مرتب در فضای مجازی دست به دست می‌شد. در دلمان قلقله‌ای برپا شده بود؛ نمی‌توانستیم ببینیم برادران و خواهران ما در این استان‌ها گرفتار شده‌اند و نیاز به کمک دارند.

ابتدا سیلاب گلستان و آق قلا رخ داد، بعد در استان لرستان به وقوع پیوست و سرانجام خوزستان نیز درگیر شد. از ابتدای شروع سیلاب در گلستان نیروهای جهادی به کمک مردم رفته بودند و تصاویر آن از طریق تلویزیون و فضای مجازی منتشر می‌شد. با عده‌ای از بسیجیان جهادگر فریدونشهری تصمیم گرفتیم برای کمک به سیل زدگان راهی آق قلا شویم. با یکی از گروه‌های آشنای جهادی که از کاشان به آن جا رفته بودند تماس گرفتیم، گفتند فعلاً به اندازه کافی نیرو برای کمک به این منطقه آمده و بیشتر از نیروی انسانی نیاز به وجود ماشین آلات سبک برای خارج کردن گل و لای از منازل است.

با بسیج سازندگی سپاه صاحب الزمان -عجّل الله تعالی فرجه- تماس گرفته و برای حضور در مناطق سیل زده و کمک به سیل زدگان اعلام آمادگی کردیم، قرار شد اگر نیاز شد خبرمان کنند. چند روز بعد که لرستان و خوزستان هم درگیر سیل شدند تماس‌های ما برای اعزام به مناطق سیل زده ادامه داشت اما پاسخ می‌دادند فعلا به اندازه کافی نیروی انسانی به منطقه رفته و آن جا حضور دارند و نیازی به اعزام نیروی جدید نیست.

در این مدت در سطح شهر فریدونشهر چادر زدیم و برای سیل زدگان کمک‌های نقدی و غیرنقدی جمع آوری کردیم و آن قدر کمک به دستمان رسید که باور کردنی نبود و می‌توانیم بگوییم بی سابقه بود.

بی قرار عزیمت به مناطق سیل زده و کمک به هم وطنانمان بودیم. نمی‌توانستیم شب با خیال راحت سر بر بالین بگذاریم در حالی که می‌دانستیم در نقاط سیل زده برادران و خواهران ما با گل و لای دست و پنجه نرم می‌کنند. تا این که یک روز خبر رسید نیاز به یک گروه جهادی در خوزستان هست و گروه جهادی امام مبین فریدونشهری به مسئولیت امام جمعه فریدونشهر می‌توانند به این نقطه اعزام شوند.

در پوست خود نمی‌گنجیدیم. نمی‌توانستیم در شهر خود در آسایش بمانیم در حالی که عزیزان ما گرفتار سیلاب بودند. اما با یک شوق وصف ناپذیری مقدمات سفر را مهیا کردیم تا راهی اهواز شویم. در روز اعزام خانواده‌هایمان به بدرقه ما آمده بودند. آن قدر فضا معنوی شده بود که احساس می‌کردم راهی جبهه می‌شوم و بعدها فهیمدم همه اعضای گروهمان چنین احساسی پیدا کرده بودند. سلاحمان بیل بود، پوتینمان چکمه و سازوبرگمان بادگیر و لباس بسیجی که بر تن کرده بودیم.

با یک اتوبوس راهی اهواز شدیم در حالی که ائمه جمعه چادگان، دامنه، بوئین میاندشت و جمعی از علمای شهرستان‌های غرب استان در بین ما حضور داشتند و در گروه ما از رئیس اداره پیدا می‌شد تا یک کارگر بازنشته و تا من خبرنگار.

قبلاً جاده اهواز را برای حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس در قالب اردوهای راهیان نور طی کرده بودم و اکنون یاد این سفرها زنده می‌شدند، در راه از کنار پادگان دوکوهه عبور کردیم و فضای معنوی اتوبوس، با یاد شهیدان معنوی‌‌تر شد.

به نزدیکی‌های اهواز رسیدیم، آثار سیلاب را در کناره‌های جاده می‌دیدیم. گمان ما این بود وقتی وارد اهواز می‌شوی با یک شهر کاملاً سیل زده روبرو خواهیم شد و باید با چکمه از اتوبوس پیاده شویم اما وقتی وارد شهر شدیم دیدیم بحمدالله در قسمت‌هایی از شهر که ما عبور کردیم خبری از سیلاب نبود و زندگی عادی جریان داشت، مردم در رفت و آمد و خرید و گذران زندگی بودند.

به اردوگاهی که برای استقرارمان در نظر گرفته شده بود و گویا خوابگاه کاروان‌های راهیان نور بود رسیدیم. این محل در دست سپاه صاحب الزمان استان اصفهان بود و کمک‌ها و نیروهایی که از طریق سپاه اصفهان به خوزستان ارسال می‌شد دراین مکان جمع اوری و از این جا توزیع می‌شد.

به اردوگاه که رسیدیم گروه‌های جهادی از اصفهان و شهرهای اطراف آن پیش از ما آن جا رسیده بودند و گویا چندمین روز حضورشان در اینجا بود.

صبح روز بعد سرهنگ سیدحسین انوری، مسئول قرارگاه پیشرفت و آبادانی سپاه صاحب الزمان، نزد ما آمد و بر روی نقشه نقاط سیل زده خوزستان و سیل بندهایی که ایجاد شده بود را نشان داد و گفت بنا بر نیاز به هر نقطه‌ای که لازم باشد اعزام خواهیم شد. سدهای خوزستان سرریز شده بود و حجم رودخانه‌های دز و کرخه مرتب در حال افزایش بود تا جایی که این دو رودخانه در نقاطی به هم متصل و ملحق شده بودند.

ساعتی نگذشته بود که یکباره در اردوگاه اعلام شد نیاز به حضور یک گروه جهادی است و اتوبوس در حال ورود به اردوگاه برای سوار کردن و اعزام گروه به نقطه مورد نظر است. سریع گفتیم ما آماده‌ایم و با دستپاچگی و در کوتاه ترین زمان ممکن آماده شدیم، بیل و چکمه خود را برداشتیم و با اتوبوس راهی شدیم.

گفتند در یک انبار مرکزی کالاهای ضروری استان در منطقه‌ای حاشیه ای در شهر اهواز آب در حال بالا آمدن است و ممکن است به زودی وارد انبار شده و اقلام انبار از بین بروند و لذا باید سریع انبار خالی و اقلام آن جا به جا شوند. به مقصد رسیدیم انبار در ارتفاع ی متری ساخته شده بود و آب همین طور در حال بالا آمدن بود. شروع به خالی کردن انبار کردیم و بارگیری این اقلام در چند کانتینر کردیم. کار ما تا ظهر طول کشید. نماز را که خواندیم یکباره متوجه شدیم آب تا لبه انبار رسیده و انبار همچون جزیره در دریایی به عمق یک متر گرفتار شده بود که دیگر خودروهای سبک امکان حرکت در ان را نداشتند.

یک خودروی 911 آمد و ما را به اردوگاه برد. نهار خوردیم و دوباره فراخوان شدیم به سمت یکی از نقاط داخلی شهر اهواز برای مرمت یک سیل بند. همه به راه افتادیم. اواخر فروردین بود و در آستانه ورود به اردیبهشت بودیم. هوا خیلی گرم بود به ویژه برای ما که از یک منطقه سردسیر به آن جا رفته بودیم و قرار بود کیسه‌های خاک را روی هم چیده و سیل بند را مرمت و تقویت کنیم.

کمی کار می‌کردیم و کمی استراحت و سختی کار آن جا بود که داخل شهر بودیم و در مسیر رفت و آمد و باید مراقب می‌بودیم برای مردم شهر مزاحمتی ایجاد نکنیم.

تا نزدیک غروب آن جا کار کردیم و شب به اردوگاه برگشتیم. صبح روز بعد چند تریلی کمک‌های مردمی از اصفهان به اردوگاه رسیده بود و باید آن تریلی‌ها را خالی می‌کردیم، از پتو گرفته تا چراغ نفتی و انواع خوراکی‌ها، از لباس و کفش گرفته تا پک‌های آب معدنی و تا نخود و کشمش بسته بندی شده. از امام جمعه تا رئیس فلان اداره و از سرهنگ تا سرباز همگی زیر بار رفته بودیم و گونی‌های کمک‌های مردمی مردم اصفهان برای سیل زدگان خوزستان را خالی و در انبار دسته بندی می‌کردیم. بعد از ظهر دوباره سراغ همان سیل بند شهر اهواز رفتیم و دوباره به استحکام بخشیدن به آن پرداختیم.

صبح روز بعد با یک کامیون 911 نفربر از اهواز خارج شدیم و به روستای ملاثانی منتقل شدیم. آب رودخانه های دز و کرخه در این مناطق بالا آمده بود. کامیون ما را در همان جاده اصلی پیاده کرد و مسیری که باید می‌رفتیم را نشانمان داد تا پیاده در آب راهی روستای مورد نظر شده و سیل بند آن را ترمیم کنیم.

شلوارها را بالا زدیم و دل به دریای خدمت زده و به آب زدیم. در همین گروه چهل نفره ما به طور اتفاقی از چهار قوم حضور داشتند، قوم فارس، قوم ترک، قوم گرجی و قوم لر.

سپاه اصفهان روزانه طعام این روستاها را در دو وعده با قایق برایشان خانه به خانه حمل می‌کرد. این غذاها در آشپزخانه همان اردوگاهی طبخ می‌شد که ما در آنجا حضور داشتیم. سیل بندی اطراف روستا زده شده بود اما شب گذشته گروه الاحوازیه آن را خراب کرده بودند و دوباره آب وارد روستا شده بود.

چند کامیون شن و ماسه وسط روستا خالی کردند و ما شروع به پر کردن گونی‌ها کردیم. تا ظهر زیر آفتاب داغ این کار را ادامه دادیم و چه لذتی داشت خدمت به مردم کشورمان. مردم روستا که از اعراب خوزستان بودند هم گاهی به ما سر می‌زند و برایمان آب خنک یا چایی می‌آوردند.

بعد از ظهر گونی‌ها را بار کردیم و به محل سیل بند بردیم ابتدا باید گونی‌ها را روی هم می‌چیدیم و کاملا جلو نفوذ آب را می‌گرفتیم، بعد روی آن پلاستیک می‌کشیدیم و دوباره گونی‌های شن و ماسه را روی پلاستیک‌ها می‌چیدیم. در کنار ما چند گروه جهادی دیگر نیز از اصفهان بودند که از آن جمله گروه جهادی بسیج دانشجویی اصفهان، گروه جهادی شهرستان برخوار و غیره بودند.

دانلود فیلم سخنان سرهنگ سید حسین انوری

ین کار تا شب ادامه داشت و در روزهای دیگر نیز به همین شکل ادامه پیدا کرد و بعد از چند روز با تجربه‌ای از عشق به خدمت به هم وطنانمان به سمت فریدونشهر برگشتیم.

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.